استادجواد محدّثى
هرچند ادعاهاى بزرگ داریم، اما در مسیر کمال و رسیدن به «هدف خلقت» و بالنده ساختن «شخصیت انسانىِ» خویش، هنوز شاگرد کلاس اوّلیم و کودک دبستانى و طفل راه. خواستههایمان زیاد و تمایلاتمان سیرىناپذیر است.
دوست داریم به هرچه علاقه داریم، برسیم و از هرچه برایمان لذّتبخش است، بهره ببریم و از خوردنىها، پوشیدنىها، دریافتهاى مالى، درآمدهاى اقتصادى، شهرت اجتماعى، موقعیّت مادى و... بدون «خطّ قرمز» و بى حدّ و مرز، استفاده کنیم.
ولى... آیا همه خواستههاى ما منطقى است؟ همه آنچه دوست داریم، براى ما مفید است؟ همه آنچه براى ما لذتبخش است، براى آینده درازمدّت ما مصلحت دارد؟
این تعبیر زیباى قرآن کریم را چگونه مىبینیم که مىفرماید: «چه بسا از چیزى خوشتان نیاید، ولى برایتان خوب باشد. و چه بسا چیزى را دوست داشته باشید، ولى برایتان بد باشد».(1)
این آیه، پس از حکم وجوب مبارزه و نبرد با دشمن بیان شده است ؛ چیزى که براى انسان، سخت و سنگین است و آثار و تبعات آن، گاهى ناخوشایند ؛ ولى فرجام و پیامد آن براى فرد و امّت، مىتواند برکات بسیارى داشته باشد.
این نگاه، عملکرد و مواضع و رفتار ما را نیز عوض مىکند. تجربهآموزى از حوادث و عبرت گرفتن از فراز و نشیبهاى زندگى، از همین رهگذر است که ارزش پیدا مىکند و دوستداشتنى مىشود.
شکست یک گروه رزمنده در عملیات، آنان را به شناخت ضعفها و نقاط آسیبپذیر و اشتباهات در محاسبه مىرسانَد و در نتیجه، با نقشه دقیقتر و ارزیابىهاى حساب شدهتر و تمهیدات بهتر در مراحل بعدى عملیات، وارد نبرد مىشوند و از آن شکست، «نردبان پیروزى» مىسازند.
صائب تبریزى گوید:
ما شیشهایم و باک نداریم از شکست
شیشه چو بیشتر شکند، تیزتر شود.
از کجا که مصلحت، گاهى در یک شکست و ناکامى نباشد؟ از کجا که هرچه به سود ماست، به صلاح ما هم باشد؟
زمین خوردگان، باید از ضربههاى روزگار، «درس» بگیرند تا به مقاومت خویش بیفزایند. بىمهرى و عتاب و تنبیه یک معلم، شاگرد را رنجیده خاطر مىسازد. ولى اگر رشد علمى و موفقیت تحصیلى دانشآموز، در همان جفا و عتاب استاد باشد، چه؟ آن وقت هم باید رنجید؟ سرمشقهاى خوشنویسى دوران دبستان را از یاد نبریم که: «جور استاد، بِهْ ز مهر پدر».
اگر پدر مىخواهد نفع برساند، استاد هم مىخواهد مصلحت و آتیه شاگردش را مراعات و تأمین کند.
به قول شاعرى نکتهسنج:
تمتّعى که من از عمر خویشتن بردم
همان جفاى پدر بود و سیلى استاد.
در این جا، هم جفاى پدر و هم سیلى استاد، در یک امتداد قرار مىگیرند و آن عبارت است از: «مصلحت ما».
از سوى دیگر، در رسیدن به منفعت نیز، این نکته اساسى نهفته است که: کدام سود؟ و کدام منفعت؟
کدام منفعت؟
اگر منفعتطلب باشیم، بد نیست ؛ ولى گاهى اشتباهمان در این است که منفعت ابدى و سود بیشتر و لذّت بىانتها را فداى نفع اندک و سود ناچیز و لذّت گذرا مىکنیم و تازه مىاندیشیم که زرنگ و باهوشیم و از دیگران، جلو افتاده، گوى سبقت را ربودهایم.
در تعبیرات قرآن، تقابلى میان «حیات دنیا» و «آخرت» دیده مىشود. کدام یک باید فداى دیگرى شود؟ و کدام را باید داد تا به دیگرى رسید؟ کدام «نردبان» است و کدام «بام»؟
نقداندیشان، تنها به سود دنیا و لذّت آنى و کامیابى مادّى مىاندیشند و همه همّت خویش را هم صرف آن مىکنند؛ امّا کسانى هم هستند که از دنیا، پلى براى رسیدن به آخرت مىسازند. این، یعنى فدا کردن «کم» براى رسیدن به «بیش»، و گذشتن از «محدود» براى دست یافتن به «نامحدود».
عاقل کیست و غافل کدام است؟ قرآن، کسانى را نکوهش مىکند که: «آخرت را به زندگى دنیوى مىفروشند، و چه معامله زیانبارى!».(2)
مگر دنیا در برابر آخرت، چه ارزشى دارد و به چند مىارزد؟ اصلاً قابل مقایسه نیستند. ولى چه مىشود کرد؟ عدّهاى به همین متاع دنیا و تمتّعات ناپایدار آن، دلخوشاند. باز هم از قرآن بیاموزیم که درباره اینگونه افراد مىفرماید: «به زندگى دنیا دلخوشاند، درحالىکه زندگى دنیا، در آخرت، جز متاعى (ناچیز) نیست!».(3)
اگر لذّتِ ترک لذّت بدانى
دگر لذّت نفس، لذّت نخوانى.
کدام مصلحت؟
صلاح ما در چیست؟ نفع ما در کجاست؟ کدام منفعت به مصلحت ماست؟ کدام سود، جلوى سود بیشتر را مىگیرد؟ کدام بهرهورى، ما را از بهرههاى بزرگتر، محروم مىسازد؟ کدام کامجویى، ما را به ناکامى اصلى مىکشاند؟ کدام لذّت آنى، رنج ابدى برایمان فراهم مىآورد؟ (یک لحظه هوسرانى، یک عمر پشیمانى!)
نمىگویم در پى نفع و سود نباشیم، نه؛ بلکه به شدّت طرفدار «منفعتطلبى» هستم ؛ ولى نباید در شناخت منافع اصلى و مصالح واقعى اشتباه کرد، یا فریب خورد، یا به کم، قانع شد و تنها «حالا» را دید و فقط به «جلوى چشم» و «پیش پا» نگاه کرد.
پس سیر گلستانها، از آنِ چه کس باشد؟...
منفعت مهم و بزرگ، بهشت برین و رضاى الهى و عبودیت است. اگر حیات ما به این فرجام، منتهى نشود، باختهایم. در پى نفع بودن، یعنى «مهم» را خواستن ؛ ولى شناخت مصلحت، یعنى توجّه به «مهمتر» داشتن.
این جاست که گاهى منافع با مصالح، اصطکاک مىیابند و باید عاقل بود و آنچه را به صلاح است برگزید و از مهم، به خاطر مهمتر، چشم پوشید. در کلام حضرت امیر(ع) است: «هر که به کار غیر مهم بپردازد، کار مهمتر را تباه ساخته است».(4)
ما یک عمر بیشتر نداریم و سرمایه ما همین «یکبار زیستن» است؛ ولى سود ما چیست؟ و این سرمایه را صرف چه مىکنیم؟
یکى به «پروار کردن جسم» مىپردازد، یکى به «پربار کردن جان».
آنان که به اصلى و فرعى کردن هدفها، برنامهها و تلاشها نمىپردازند، چه بسا عمرشان صرفِ آن شود که جان را فداى جسم کنند و ابدیّت را خرج حال و گذرا! این، یعنى: «آفتابه خرج لحیم!» و اصل، فداى فرع! کدام عاقل چنین مىکند؟
«سوار» مهمتر است یا «مَرکب»؟ «ماشین» اصل است یا «سرنشین»؟ مال براى انسان است، یا انسان براى مال؟ و به گفته سعدى: «خوردن براى زیستن است، یا زیستن براى خوردن؟».
کاش، در وراى «امروز»، «فردا» را هم ببینیم! کاش بیش از «سود فعلى»، به «سعادت آینده» بیندیشیم و سود و زیان و مصالح و منافع واقعىِ خویش را بهتر بشناسیم، تا از کورهراههاى زندگى به «صراط مستقیم» راه یابیم. باباطاهر عریان، این شاعر دلسوخته و شوریدهحال، چه خوب سروده است:
تو که ناخواندهاى علم سماوات
تو که نابردهاى ره در خرابات
تو که سود و زیان خود ندانى،
به یاران کى رسى؟ هیهات، هیهات!
.1 سوره بقره، آیه 216 .
2. همان، آیه 86 .
3. سوره رعد، آیه 26 .
4. غررالحکم، حدیث 8607 .